مقالات علمی - ادبی

وبلاگ دکتر حسین منصوریان سرخگریه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

رزومه

نام: حسین   نام‌خانوادگی: منصوریان سرخگریه     نام پدر: قدیر     شماره شناسنامه: 663          تاریخ تولد:   1341               کد ملی5799576772  عضو هیأت علمی و رییس دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم‌شهر

مرتبه دانشگاهی: دانشیار پایه 17

الف )تألیف کتب:

1) جلوه‌های اندیشه و خیال:1380؛انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

2) عروض و قافیه:1386؛انتشارات حفیظ

3) فارسی عمومی و آیین‌نگارش:1392؛انتشارات مبعث

4)جنگ روانی در شاهنامه:1394؛انتشارات فکر سبز

5)رویای اساطیر :1394؛ انتشارات تنعیم

ب)مقالات علمی و پژوهشی:

1) "اسطوره در شعر نوگرایان" فصلنامه علمی و پژوهشی مطالعات ملی شماره 26 1385 سال صص109-127

2) نقد کتاب "گفتارهایی درباره زبان و هویت" فصلنامه علمی و پژوهشی  مطالعات ملی شماره 27 سال 1385 صص158-166

3) نقد کتاب "غریبه‌های آشنا" فصلنامه علمی و پژوهشی مطالعات ملی شماره 28 سال1385 صص 157-162

4) "هویت ملی و نوزایی فرهنگی در شاهنامه" فصلنامه علمی و پژوهشی مطالعات ملی شماره 37  سال 1388 صص75-99

5) "نظامی سخنگوی ایران انسانی" فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد تابستان 1388 صص114-128                     

6)نقد زیبایی شناسی در داستان زال و رودابه:فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد شماره29 بهار 90 صص76-97

7) بررسی معرفت شهودی در مثنوی مولانا:فصلنامه علمی و پژوهشی  دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک شماره 7 بهار 90

8)تاثیر کواکب در پیشگویی های شاهنامه:فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دهاقان شماره 5 بهار 89

9) همگرایی اسطوره و عرفان در غزل های حافظ:فصلنامه علمی و پژوهشی  مطالعات ملی شماره44 پاییز 89 صص 27-49

10) رحمت الهی در مثنوی مولانا:فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد شمار27 پاییز  صص161-179

11) رویای اسطوره ها در شاهنامه :فصلنامه علمی و پ‍‍ژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال شماره18 بهار 89  صص103-129  

12)هویت اجتماعی در شعر نیما:فصلنامه علمی و پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا شماره اول زمستان 89 صص 142-159

‍13)همگرایی اسطوره و عرفان:فصلنامه دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک شماره 8 تابستان 90 صص15-29

14)نقد و تحلیل رویا در شاهنامه فردوسی:فصلنامه علمی و پژوهشی پژوهش های زبان و ادبیات فارسی ،دانشگاه اصفهان شماره چهار، زمستان 90 صص93-112

15)آیین تدفین و سوگواری در شاهنامه: فصل نامه علمی و پژوهشی  زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا شماره 2 زمستان  1390 صص 133-150

16) ریا ستیزی در اندیشه ی حافظ و گوته:ماهنامه حافظ،شماره 96 ،مردادماه 1391

17)صبر در مثنوی مولانا:رشد آموزش زبان و ادب فارسی ،شماره 106،تابستان 1392 صص24-26

18) "گوش جان". فصلنامه علمی و ترویجی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم‌شهر شماره 7و8  سال 1381صص62-75

19) نقدی بر شعر "سوی شعر خاموش نیما": فصلنامه علمی و ترویجی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم‌شهر

20)بیگانه ستیزی در شعر ملک الشعرای بهار:فصلنامه علمی پژ‍وهشی  دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد،شماره 37 ،بهار 1392

21)جایگاه انتقاد در اشعار نیما یوشیج:فصلنامه علمی و پژوهشی «بهارستان سخن»دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی شماره 27  تابستان 1394 صص135-155

 

 

 

 

ج)مقالات پذیرفته‌شده در همایش ها:

1) بررسی صفت حرص در مثنوی. همایش مولانا: دانشگاه آزاد اسلامی واحد بابل

       2) سیمای نفس شوم در مثنوی. همایش نمادها: دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا

       3) هویت اجتماعی شعر نیما. همایش نیماشناسی دانشگاه مازندران

       4) آرمان شهر و نمودهای آن در شعر نیما. همایش نیما و میراث نو دانشگاه مازندران

      5)آرمانگرایی در شعر پروین اعتصامی ارائه شده در همایش نکوداشت پروین اعتصامی در دانشگاه ازاد اسلامی بابل اردیبهشت 1393

 

 

د) طرح‌های و سایر فعالیت های پژوهشی:

        1) بررسی مضامین پایداری مقاومت در شعر سلمان هراتی و مقایسه آن با اشعار نصراله مردانی و قیصر امین‌پور

        2) بررسی تأثیر جامعه در شعر نیما

        3) بررسی هویت ایرانی در غزلیات حافظ و مقایسه آن با غزل‌های سعدی:

       4) راهنمایی و مشاوره‌ی بیش از 80 مورد پایان‌نامه در مقطع کارشناسی‌ارشد در دانشگاه های آزاد اسلامی واحد های     قائم شهر،گرگان و دهاقان

       5) داوری بیش از 100 مورد پایان‌نامه و طرح‌های پژوهشی و کتاب در سطح منطقه

      6) ویراستاری ادبی قریب ده اثر از مجموعه آثار منتشر شده از سوی ستاد بزرگداشت شهید آیت‌ا.. مطهری

ه) مسئولیت ها:

1)معاون پرورشی آموزش و پرورش شهرستان بهشهر از سال 1375 تا 1377

2)معاون آموزشی دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر از سال 1377 تا 1380

3)رییس دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر از سال 1380 تا 1383

4)مدیر گروه مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر از آبان ماه سال 1385 تا مرداد ماه سال 1392

5)عضو هیئت امنا دانشگاه غیر انتفاعی هدف در شهرستان ساری

6)رییس دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر از سال 1392 ادامه دارد.

7) عضو شورای انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

8)عضو کمیته انتظامی استادان در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

9) عضو شورای فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر از سال 1392

10) عضو کمیته داوری انتخاب اساتید نمونه دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

11)عضو شورای فرهنگ عمومی  شهرستان بهشهر

          12)عضو شورای راهبردی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه های آزاد اسلامی استان مازندران  

ردیف

مقطع تحصیلی

رشته تحصیلی

شهر تحصیلی

مرکز آموزشی

تاریخ اتمام

1

دیپلم

اقتصاد اجتماعی

بهشهر

دبیرستان شهید مطهری

1361

2

کاردانی

زبان و ادبیات فارسی

گرگان

مرکز تربیت معلم امام خمینی(ره)

1363

3

کارشناسی

زبان و ادبیات فارسی

تهران

 دانشگاه علامه طباطبایی

1368

4

کارشناسی‌ارشد

زبان و ادبیات فارسی

تهران

دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی

1373

5

دکتری تخصصی

زبان و ادبیات فارسی

تهران

واحد علوم و تحقیقات تهران

1385

6

کارشناسی

حقوق

بندر ترکمن

پیام نور

1392

۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین منصوریان سرخگریه

صحنه پردازی و توصیف در رمان پل معلق

**

 چکیده

صحنه، زمان و مکان وقوع داستان است و توصیف نشان دهنده ی رفتارها ، رویدادها،  بازنمایی اشیاء، فضا و شخصیت‌ها است. رمان پل معلق اثر محمد رضا بایرامی یکی از رمان‌های موفق در زمینه ی دفاع مقدس است. در این مقاله سعی شده تا دریابیم که آیا بایرامی از عهده ی این عنصر مهم به خوبی برآمده است یا خیر؟و کدام عامل در صحنه پردازی نقش مؤثری را ایفا می‌کند؟تردیدی نیست که توصیف و صحنه‌پردازی شخصیت ها، زمان ها و مکان ها، مهم‌ترین کارکردها را در جذابیت داستان خواهد داشت.اگر چه نمی توان به طور قطع و یقین گفت که کدامیک از مقوله های سه گانه  شخصیت،مکان و زمان در این فراینداز تاثیر عمیق تری بر خوردار است ،ولی به نظر می رسد اگر توصیف شخصیت های داستان مبتنی برشناخت دقیق واز ظرایف  روان شناسانه بهره مند باشد، تاثیر گذاری آن دو چندان خواهد بود.

 

کلید واژه‌ها: پل معلق، توصیف، صحنه پردازی، زمان، مکان

 

پیشگفتار

ابزار بیانی و نمودهای گوناگون هنری با پیشرفت انسان متحول می‌شود و در هر دوره‌ای جایگاهی متفاوت می‌یابد. همان‌گونه که مدت ها شاعری و نویسندگی، هنر غالب بوده است، امروزه داستان ، روزآمدترین ابزار بیانی است که بشر را مجذوب خود کرده است.

محمدرضا بایرامی با تأثیر پذیری از دفاع مقدس،و با خلق آثار متعدد داستانی از جمله :پل معلق، به بیان دیدگاه‌های  خود در این زمینه  پرداخته است ،و با توسل به  شیوه هایی از توصیف و صحنه‌پردازی؛ به خلق فضا های نوگرایانه دست یافته است. در همین رابطه ابتدا خلاصه داستان را بیان نموده ، سپس با ذکر نمونه‌هایی از داستان پل معلق به تحلیل و بررسی عناصر مهمی از جمله: توصیف و صحنه‌پردازی در سه حوزه شخصیت، زمان و مکان خواهیم پرداخت.

 

خلاصه رمان پل معلق

نادر صدیف سرباز وظیفه‌ای است که در رسته پدافند هوایی خدمت می‌کند، او پسر خانوده‌ای4 نفره است. در شبی که نگهبان است به موقع پشت تیربار قرار نمی‌گیرد. هواپیماهای دشمن شهر را بمباران می‌کنند. پدر، مادر و خواهرش، نیلوفر کشته می‌شوند و نادر گرفتار خود اتّهامی و عذاب وجدان می‌شود و کوتاهی خود را مسبّب مرگ افراد خانواده‌اش قلمداد می‌کند. او برای رهایی از این وضعیت به تبعیدی خود خواسته تن می‌دهد و ادامه ی سربازی‌اش را در پاسگاه «تله زنگ»، مُشرف بر پلی که شریان حیاتی جبهه‌ها‌ی جنوب است، سپری می‌کند.

 

1.                       صحنه‌پردازی

 «زمانی و مکانی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد.» ( میر صادقی،1390: 449) صحنه پردازی می گویند.

توجه به صحنه‌پردازی در داستان از این جهت درخور اهمیت است که وظایف عمده‌ای را به عهده دارد از جمله:

«الف: فراهم آوردن محلی برای زندگی شخصیت‌ها

ب: ایجاد فضا و رنگ یا حال و هوای داستان

ج: به وجود آوردن محیطی که اگر بر رفتار شخصیت‌ها و وقوع حوادث تأثیر عمیق و تعیین کننده به جا نگذارد، دست کم بر نتیجه ی آن ها مؤثر واقع شود.» (همان: 451- 452)

 و نیزعواملی که صحنه را می‌سازند عبارتند از:

 «الف: محل جغرافیایی داستان، حدود و نقشه‌اش، چشم‌انداز و منظره‌اش و تزیینات جسمانی دیگر

ب: کار و پیشه ی شخصیت‌ها و عادات و راه و روش زندگی شان

ج: زمان یا عصر دوره ی وقوع حادثه

د: محیط کلی و عمومی شخصیت‌ها،.» (همان: 453- 454)

 

2.                       توصیف

توصیف جریانی است که به وسیله ی آن خواننده؛ با شخصیت،زمان و مکان داستان آشنا می‌شود و معمولا سه شیوه در توصیف استفاده می‌شود:

«الف. توصیف مستقیم.

ب. توصیف به یاری گفتگو

ج. توصیف به وسیله ی آکسیون.» (یونسی، 1365: 271)

     در این فرایند سه گانه، نویسنده سعی می کند تا با اتکای به کار کردهای پنهان و آشکار واژه ها و زبان ونیز تمهیدات دیگر؛ زمان، مکان، شخصیت‌ها و ویژگی‌های جسمانی، روانی، اجتماعی و اخلاقی آنان را به صورت واقعی توصیف نماید. و ضمنا بر آن است تا در شخصیت های پویای داستانی خود ،حرکت و خیزشی را  ایجادنماید تا بتواند از رهگذر آن احساس  نافذی را در خواننده   خود بر انگیزاند.

 «در توصیف رئالیستی نویسنده ی رمان حوادث و حرکات شخصیت‌های داستانی را در فضایی مشخص ترسیم می‌کند. بنابر این توصیف، مکثی روایی در ساختار رمان پدید می‌آورد و نویسنده اطلاعاتی کمابیش دقیق در مورد قهرمانان و فضای داستان ارائه می‌دهد.» (بصیرزاده، 1391: 81)

     داستان پل معلق دارای صحنه‌ها و توصیف‌هایی است مبتنی برواقع‌گرایی. «هرچند نویسنده در گریزهای پی‌در‌پی‌اش به خاطره‌های سربازی سعی در ایجاد نوعی پیچیدگی در ساختار دارد، ولی به دلیل ارائه منظم اطلاعات و نشانه‌ها، خواننده به زودی فرمول کلی نویسنده را برای حل معمای داستان پیدا می‌کند.» (حنیف، 1391: 252)

به طور کلی توصیف  را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

توصیف شخصیت ها، توصیف مکان و توصیف زمان

 

توصیف شخصیت ها

شخصیت یکی از ارکان مهم داستان است که کیفیت و نحوه ی شخصیت پردازی موجب موفقیت و عدم موفقیت نویسنده می‌شود.

«در داستان واقع‌گرایانه، نویسندگان کوشیده‌اند تا شخصیت‌هاشان هرچه بیشتر شبیه آدم‌های واقعی باشند و کوشیده‌اند تا رخدادهای روایت شان محدود به چیزهای باشد که در زندگی روزمره محتمل است.» (اسکولز، 1377: 20)

شخصیت اصلی داستان نادر، دارای شخصیتی پویاست که در طول داستان با وجود اتفاقاتی که پیش می‌آید دچار تحول می‌شود. تحولی درونی و معنی‌اش این است که نادر دارد از درون‌گرایی و انزوا جدا می‌شود و به اجتماع و زندگی رو می‌آورد.

  و در ادامه نیز دیدگاه تقدیرگرایی،  ناامیدی و افسردگی او ،تدریجا با امید به زندگی در وجودش استحاله می‌شود.

الف: توصیف ظاهری

      در این بخش نویسنده سعی می کند تا آن چه  را که با چشم سر مشهود است ،توصیف،ونگاه خواننده را به  ویژگی های ظاهری شخصیت های داستانی خود جلب نماید.در همین زمینه به ترکیب هایی در رمان پل معلق از جمله:صورت سه تیغه،ریش کوتاه،چشم های کمی پف کرده،زیر پیراهن رکابی، پیراهن فرم با دکمه های باز کرده ، دستمال گردن پلنگی و نشستن پا مرغی.... بر می خوریم.

1- توصیف منشی آتش بار

    «با آن صورت سه تیغه و خط ریش بالای گوش، بهش نمی‌آمد که ادای پدربزرگ‌ها را دربیاورد.» (ص 3)

2- توصیف دختر چوپان،

    «سر بالا آورد و دختری را دید ترکه‌ای و قد بلند، پیچیده در روبنده‌ای سرخ با گل‌های آبی و حاشیه‌ای نخودی که فقط چشم‌هاش از آن زیر پیدا بود؛ چشم‌هایی عمیق و سیاه، کمی مرطوب- گویی به انتظار اشکی- کمی کشیده، کمی خشمگین، کمی رمیده، با پلک‌های بلند و خمیده رو به بالا و پایین» (ص114) در این صحنه نویسنده جزئیات شکل و شمایل دختر و حالت چهره، چشم‌های دختر چوپان و شباهت آن با چشم‌های خواهر نادر نیلوفر- را بیان کرده است.

 3- توصیف ستوان داخل قطار؛

«دست کم چهل و پنج سال را داشت و درجه ی ستوان سومی را چسبانده بود روی شانه‌هاش. از آن مردهایی بود که کمی زودتر از وقتش پیر می‌شوند. سر و ته ریش کوتاه و کم پشتش سفید سفید بود...آدم برش‌داری به نظر می‌رسید توی صورتش شوخ طبعی و جدیّت یک‌جا جمع شده بود...»(ص 18)

4- توصیف سرباز و پیرمرد در قطار؛

 «حالت چهره ی سرباز که لباس فرم اتو شده پوشیده بود با دستمال‌گردن پلنگی خوش‌رنگ با زمینۀ زرد و لکه‌های سبز نامرتب...»(ص13)؛  «برگشت و دید پیرمردی داخل می‌شود. ریش سفید بود و سیاه جامه...»(ص 17)؛ «پیرمرد اما ساکت بود و جز سلام موقع ورودش کلمه‌ای بر زبان نیاوره بود و او نیز بیش از سنش شکسته به نظر می‌رسید لُر یا عرب نبود به قیافه‌اش نمی‌آمد.» (ص 22)

5- توصیف گروهبان پاسگاه تله زنگ و ستوان بازرس؛

 «موجودی با موهای ژولیده، زیر پیراهن رکابی، ریش چندین روزه، دماغی کشیده، چشم‌هایی کمی پف کرده و کمی گود افتاده و چین‌های زود هنگام بالای لب و پیراهن فرمی با دکمه‌های باز که درجه ی  گروهبان یکمی درشتی رو بازوهای آن دیده می‌شد.» (ص 56)؛ «گروهبان کمی برافروخته یا خود باخته به نظر می‌رسید...» (ص65)

 6- توصیف صحنه ی  روبرو شدن نادر با مهران در ایستگاه قطار،

  «در همین حال سربازی را دید، شاید آخرین نفری بود که از قطار پیاده شده بود. ساک آشنایی از شانه‌اش آویزان بود و آن ریش تقریباً بلند، لابد بیش از یک ماه می‌شد که رنگ تیغ و قیچی را ندیده بوده و برای همین بود که نیم رخ صاحبش را کمی غریبه نشان می‌داد؟» (ص 85)

 7- توصیف نحوه ی بازسازی پل،

 «زیر نور پرژکتورها همه می‌دویدند، کارگرها، سرپرست پیر و حتی راننده ی  جرثقیل. صداشان قاطی صدای موتور حفاری شده بود و به سختی می‌آمد بالا... سرپرست پیر مثل مرغ سرکنده بالا و پایین می‌رفت و .....جرثقیل شمال رودخانه با آن بار قطور و بلندش راه نگاه را بسته بود.....چراکه دیگر فقط صدای آب نیست و صدای تخته سنگ ها هم هست که می‌غلتندو کوبیده می‌شوند به کناره‌های رودخانه یا به هم دیگر یا به ستون وسط رود......صدای مته‌ها و ویبراتورها را می‌شنید. لابد باز شروع کرده بودند به خراب کردن بقایای پل. .....صدای موتور حفاری لحظه‌ای قطع نشده بود. و جرثقیل‌ها از همان صبح زود کارگرها را سوار سکو کرده بودند تا بتوانند هی قرقره‌ی سیم فولادی را ازین سر رودخانه به آن سرش ببرند و از سوراخ‌های ستون بالای صخره‌ها بگذرانند و پیچ کنند به زمین پشت ستون‌های دوم، تا بعد بتوان فاصله بین سیم‌ها را با تورهای فلزی پوشاند......»(ص 102-106)

8- توصیف تنبیه دسته جمعی سربازان دور ه ی  آموزشی،

 «ستوان یار گفت: چماقتو بذار رو شانه‌هات و دست‌هاتو بگیر بهش. بقیه‌ام رو به پادگان، به حالت پا مرغی بشینن و اسلحه شونو بذران پشت گردنشون. شعار سربازی رو یادتون نره. چی بود؟ همه با هم تکرار می‌کنیم. و آن‌ها داد زدند: تنبیه برا همه، تشویق برا یکی». (ص21)

نویسنده برای این که داستان را از یکنواختی بیرون بیاورد ،صحنه‌هایی را تدارک می‌بیند تا امکان فهم درون مایه داستان را برای خواننده تسهیل نماید. طبعا فرایند توصیف شخصیت های داستان باید به گونه ای صورت گیرد که ضمن ایجاد شوق و لذت و یا بدبینی و نفرت؛خواننده داستان را از حال و هوای  خود خارج نماید و چنان احساسی را در او شکل دهد که بر رفتار های آتی او اثر بخش باشد. البته در این راستا نوع و کیفیت توصیف مهم است ، چرا که  باید دید آیا  این گونه از توصیفات مبتنی بر واقعیات است و یا توام با اغراق و غلو؟به نظر می رسد توصیف شخصیت ها در رمان پل معلق ،عمدتا بر خاسته از واقعیات است،به همین دلیل اثر بخشی آن نسبی است.

ب: توصیف باطنی

این گونه از توصیف ها که در واقع بازتاب درون مایه ی اصلی داستان نیز می باشد ،نگاه خواننده را عمق  می بخشد و اورا به ژرفای ادراک حقایقی می برد که ممکن است خود نیز به نوعی به آن دچار باشد، از جمله: تقدیر گرایی ،نژندی و افسردگی،

تردید، سرگردانی، بلاتکلیفی و ناامیدی.که با تعابیری مانند:سرخم کردن،در هم شکستن،چشم هایی عمیق و منقبض شدن عضلات.... آمده است.

 پل معلق نماد شخصیت هایی شبیه نادر صدیف است که همواره نگران و مردّد می باشند .شخصیت هایی مانند نادر در واقع مثل پل معلق بین زمین و آسمان رها شده اند. و برای نجات از این سرگشتگی و حیرانی، پا در راهی می‌گذارند که نمی‌دانند درست است یا غلط.

   1- «کنار رودخانه شن ریخته بودند؛ راه را معلوم می‌کرد و می‌شد بر آن پیش رفت و بقایای پل را دو طرف رودخانه دید، که از شکل افتاده و درهم شکسته، سرخم کرده بود رو به آب، طوری که انگار شرمنده ی درهم شکستگی خویش بود و دست‌ها را نا امیدانه و بی‌حاصل دراز کرده‌بود به سوی ستون‌های سیمانی پابرجای وسط رود....» (ص51) «شاهرگی که بریده شده بود، دوباره وصل شده بود به هم و سربازی که نتوانسته بود به موقع جواب دست بده را بدهد، فکر می‌کرد نه روی پل موقت که بین زمین و آسمان معلق مانده» (ص 110)

2-در فرازی دیگر از داستان  آن هنگام که نادر با دختر چوپان مواجه می شود، نویسنده به وصف عواطف او می پردازد:«می‌فهمید که به یک باره پریشان شده و توان تکان خوردن را ندارد.» (ص115) «چشم‌هایی عمیق، کمی مرطوب، کمی کشیده ... و با همان روبنده ی رنگی، از پشت پنجره زل زده بود به او. فکر کرد خون در رگ‌هاش می‌دود و فکر کرد شاید بتواند دوباره برگردد...» (ص131)  . نویسنده با آراستن صحنه هایی از این دست بر آن است تا پیام اصلی و درونمایه داستان را که همان احساسات و علایق درونی  شخصیت اصلی داستان می باشد، به خواننده منتقل ‌کند.

3- توصیف آشفتگی درونی نادر در هنگام درگیری با رحمان؛ «بازی می‌کنی آقا نادر صدیف؟ نه! چرا؟ من این جور بازی‌هارو بلد نیستم. چه جورشو بلدی تا همونو بازی کنیم.....من فقط یک جور بازی بلدم آنم همینه که الان نشونت می‌دم....چته نادر؟ بچه نشو. و رحمان با پشت دست کوبید زیر پوکه‌ها و همه شان را پخش کرد.... و او تیزی نوک سرنیزه را با دل انگشت امتحان کرد و آمد طرف آن یکی و حالا قاسم از جاش پا شده بود و کمی هول به نظر می‌رسید...نادر! آقا نادر! بده من آن سر نیزه رو....دستت چپش را گذاشت رو زمین و انگشت‌ها را هم باز کرد و با سر نیزه شروع کرد به ضربه زدن در فواصل انگشت‌ها بعد کم کم سرعت ضربه‌ها را زیاد کرد... ترتیب ضربه‌ها به هم بخورد آن قدر که در همان دورهای اول سرنیزه بر یکی از انگشت‌ها بنشیند...» (ص 97-99) بازی صبر و تحمل، مقاومت و اعصاب که بیانگر احساس سربازها و روحیات آن ها در منطقه‌ای دورافتاده است. «رحمان دستش را تکان نمی‌داد اما از منقبض شدن عضلات ساعد و بازوهاش واز حالت صورتش معلوم بود که به سختی می‌تواند خودش را در مقابل فشار روحی ضربات رگباری.......مهار کند...» (ص100)

 

4- شخصیت نادر (شخصیت اصلی داستان)؛ «خار غلتانی بود که تا نزدیک خط و از حرکت افتاد. با خود گفت: تو همین خاری. همین خاری که باد هرجا بخواد می‌بره؛ ول شده و آواره، ریشه کن شده و ناتوان. نه جایی قرار می‌گیری، نه می‌دونی که چه باید بکنی.» (ص45) «شاید عبوس‌ترین و کم حرف‌ترین سرباز طول خدمتش را دیده بود....» (ص42) نویسنده می‌خواهد با ایجاد هارمونی نوشتارش مفاهیمی را که به کلام درنمی‌آید را با کلمات در معرض استنباط مخاطب قرار دهد و با ایجاد رابطه بین عناصر داستان با چیدن واژگان و توصیف، وقایع را  دراماتیزه و نمایشی به مخاطب منتقل کند.

 

توصیف مکان

 نویسنده در آغاز داستان به موقعیت مکانی که تمام ماجراها و اتفاقات داستان به آنجا ختم می‌شود اشاره می‌کند، «منشی آتش بار گفت: لازم نیست از کسی بپرسی، اون جا آخر خطه، خودت متوجه می‌شی.» (ص3) در واقع نویسنده از ابتدای داستان خواننده را از مکان داستان آگاه می‌کند. چرا که:«مکان بر خلاف زمان در طول داستان ثابت است و با نشانه‌های مادی شناخته می‌شود. مکان با خصوصیاتی مانند: نوع، حالت، فضا، کاربرد، منحصر به فرد بودن، ارتباط با شخصیت، ریز پردازی می‌شود. اگر نویسنده  از حالات و اثرات نهفته در مکان بهره برداری کنند، صحنه واقع‌گرایی بیشتری دارد.» (حیاتی، 1387: 236)همچنان که چگونگی شخصیت  های داستان بر جذابیت آن خواهد افزود ،همین قاعده در ارتباط با مکان هایی که داستان در آن شکل می گیرد نیز بی تاثیر نخواهد بود.

اشاره به جبهه ی جنوب در صفحه (4) مکانی که پل در مسیر حیاطی آن قرار گرفته است. در جریان داستان نویسنده اشاره دارد به این که سرباز از تهران آمده و قطار از تهران حرکت کرده و خانواده نادر در تهران زندگی می‌کردند و مکان شروع داستان را مشخص کرده است. «نگفتم رادیوشان از صبح تهدید می‌کند که هرکس تو تهران بماند خونش پای خودش است.» (ص22)

مکان وقوع اتفاقات داستان پاسگاه تله زنگ در منطقه حساس وسط کوه‌های لرستان قرار گرفته شده است. «وسط کوه‌های لرستان که بیش از صد کیلومتر با خط مقدم فاصله دارد...» (ص7). «موقع سوار شدن روی قطار تابلویی دیده بود رنگ و رو رفته و یادگار گذشته: تهران- اهواز- خرمشهر» (ص 40) نویسنده مسیر حرکت قطار را هم توصیف می‌کند. «از دهی می‌گذشتند یا دهستانی. خانه‌ها پخش شده بودند و دو طرف رود؛ توسری خورده و انگار بخشی از شیب خاک رسی تپه‌ای که بچه‌ها نشسته بودند بالاش و دست تکان می‌دادند برای قطاری که می‌گذشت .... و او دید که از شهری می‌گذرند یعنی نه از خود آن که از نزدیکی‌اش و با فاصله‌ای که نتوان کوچه‌ها و خیابان‌ها را از هم تشخیص داد...... اراک بود یا بروجرد؟ شاید هم دورود؟ .....(ص ص 27، 29)

1-  دریاچه ی نمک،

 «بیابانی لخت و عور با زمین‌های شوره بسته و خارهایی پراکنده. (ص 26)

2- توصیف پل ویران شده،

 «صدای آب بیشتر شده بود و ستون غران و کف آلود را می‌دید که به پایه‌های برجامانده پل کوبیده می‌شد و شتک می‌زد.» (ص 47) «از شکل افتاده و درهم شکسته، سر خم کرده بود رو به آب، طوری که انگار شرمنده ی درهم شکستگی خویش بود.....»(ص 51) «به پل موقت نزدیک می‌شد؛ پلی ساخته شده از سازه‌های فلزی که حتماً آماده‌اش را از جای آورده و این جا سرهم کرده بودند....» (ص 52)

3- توصیف سنگرها،

«دیوارهاش همه از تراورس بود و سقفش از ریل‌هایی که سرشان از لبه‌های بام زده بود بیرون و حفاظ یا حصار حیاط کوچکش از گارد ریل‌هایی که فروکرده بودند در زمین» (ص53) «متوجه سنگر کوچک‌تری شد کمی بالاتر و روی شیب بلند. با دیوارهایی از گونی‌های شن و سقفی از تراورس و پلیت که نیم متری خاک ریخته بودند روش و از بالاش کمی دورتر- لولة توپ تک لول پنجاه و هفت میلی متری پیدا بود.» (ص 55)  «دور سنگر،‌چند ردیف پوکه را پای گونی‌های خاک فرو کرده بودن تو زمین. حصاری بود که می‌شد بر آن افزود» (ص 62)

4- توصیف ایستگاه قطار و سربازان،

«قطار تهران از راه رسیده بود با پرچم‌های رنگارنگی که از پنجره‌هایش بیرون زده بود و با دست‌هایی که آنها را تکان می‌دادند و حالا کارکنان درها را یکی یکی باز می‌کردند تا محوطة اطراف پل دوباره آن شلوغی شبانه و کم دوامش را از سر بگیرد.» (ص87)

5- توصیف مغازه‌ها؛

«لوکس فروشی هم باز بود و بخشی از ویترینش را با مجسمه‌های صدفی پر کرده بود، رستم با گرزش، قورباغه ی آوازخوان، ماتادور شنل به دست و گربه‌ای که کراوات زده بود...» (ص11)

6- توصیف خانه‌های روستای نزدیک پل،

«حتی خانه‌ها را هم از مصالح راه آهن ساخته‌اند، یعنی از همان چیزهایی که هنوز هم توی ایستگاه به اندازه کافی یافت می‌شد و تلنبار شده بود روهم. سقف خانه‌ها یکسره از تراورس بود و به جای ستون، از ریل استفاده کرده بودند و به جای دیوار حیاط ازگارد ریل‌ها.» (ص 129)

7- توصیف اطراف امامزاده داوود

    «آن بالا هوا سرد بود. باد می‌وزید و ابرهای روی کوه کیپ هم ایستاده بودند....تاکسی پدر را پیدا کرد...خانه‌ای که در چوبی آبی رنگی دارد....رو به حرم و از پنجره‌اش به جز صحن باغ‌های پایین دشت سولقان و کن هم دیده می‌شد...» (ص 35)

 

توصیف زمان

نویسنده با توصیف دقیق زمان داستان، در انتقال این عنصر به حوزه احساس، ادراک، فهم و تخیل مخاطبان خود پا می‌گذارد ،جاذبه های زمان وقوع داستان چه در طول سال،فصل،ماه و حتی لحظه هایی از روز نباید از منظر داستان پرداز مکتوم بماند.زیرا

«تغییر صحنه‌ها با تغییر زمان و مکان صورت می‌پذیرد. زمان نمودار دگرگونی و حرکت گذشته، حال و آینده در بافت داستان است. شخصیت داستان هدفی را در آینده تعقیب می‌کند. برای برآورده شدن آن در زمان حال تلاش می‌کند و پس از پایان داستان زمان را پشت سر گذاشته و گذشته است.» (حیاتی، 1387: 235)  

زمان حوادث و اتفاقات در داستان همراه با فضا و حال و هوا ذکر شده است. اما این که این ماجراها در چه مدت اتفاق افتاده مبهم است چند روز، یک ماه،‌یک هفته ذکر نکرده است. «عصر پنج شنبه بود و برف دوباره شروع شده بود»(ص4) در جای دیگری می‌نویسد: «منم شب گردی‌رو خیلی دوست دارم...» (ص9) و هنگامی که در ایستگاه قطار است «از مسافرین محترم ساعت پانزده و سی دقیقۀ مشهد مقدس خواهشمندیم که از سکوی شماره سه جهت سوار شدن به قطار استفاده کنند.» (ص12) «قطار ساعت شانزده و سی دقیقه آماده حرکت است» (ص14) یا زمانی که خاطره دوره آموزشی را به یاد می‌آورد اشاره به فصل بهار می‌کند: «اواخر بهار بود وقتی که گفته می‌شد فصل زاد و ولد آهوها...» (ص19). «دم دمه‌های صبح بود...ساعتی از ظهر گذشته...» (ص 35) «خاله زیور.... می‌گفت بیشتر از چهل روز است که مهران نیامده مرخصی.» در خلال گفتگو‌ها هم اشاره به زمان وقوع حوادث فرعی داستان شده است. وقتی که نادر در قطار به سمت پاسگاه حرکت می‌کند؛ نویسنده به زمان مسیر طی شده اشاره می‌کند: «نور مرده‌ی تنگ غروب» (ص25) اشاره به زمان حمله هوایی دشمن که منجر به کشته شدن خانواده نادر می‌شود، «کاش آن شب جمعه هم از همین موشک‌ها زده بودند و هواپیمایی در کار نبود» (ص34) همچنین بیان می‌کند که یک هفته از کشته شدن خانواده ی نادر گذشته است و او مات و مبهوت شبانه از بیمارستان فرار می‌کند. «در تمام هفته اول همین طور بود.... شبانه از بیمارستان فرار کرده بود...» (ص 31)

بایرامی در بیان سختی و مشقت‌های حراست از پل و اشاره به حساسیت پل تأکید دارد، «گروهبان پاسگاه می‌گوید که سه بار درخواست کمک کرده ولی تا به حال جواب نگرفته است و سربازها روزی 8 ساعت نگهبانی باید بدهند و باید هوشیار باشند..» (ص 58) اشاره به زمان حمله هوایی دشمن برای زدن مجدد پل «هوا تازه می‌خواست روشن بشود و ساعتی بود که حتی پرندگان شب خوان هم از صدا می‌افتند و در لانه‌هاشان آرام می‌گیرند.» (ص121) نویسنده در جای جای داستان به زمان و لحظه‌ها و موقعیت‌ها اشاره کرده است، «این جا از شر آفتاب صبح هم در امانی...» (ص 53) همچنین به زمان وقوع حمله به پل اشاره کرده است، «دم غروب زدنش از آفتاب رو اومدن تا شاید نور کمکی باشد که بود.» (ص 67)

 

نتیجه گیری

رمان پل معلق در صحنه پردازی و توصیف به موفقیت چندانی دست یافته است که با به کار بردن دیگر عناصر مهم شکل دهنده ی صحنه اعم از زمان و مکان به خوبی از عهده این امر برآمده است. توصیف لحظه‌ها، ساعت و زمان وقوع اتفاقات و مکان‌هایی که در داستان دارای اهمیت است و اشاره به وضعیت و فضای داستان و تمام عناصر اصلی یک صحنه حاکی از آگاهی نویسنده از عناصر داستانی است. توصیف‌ها هیچ کدام زائد نیست و به جا به کار رفته است.نه تنها طولانی و خسته کننده نیست، بلکه کامل کننده می باشد و خواننده را قادر خواهد ساخت  تابه وجه پنهان شخصیت اصلی داستان یعنی نادر صدیف نقبی بزند و با روحیات، افکار و تصورات او آشنا شود. توصیف دقیق و بسیار زیبا و مناسب با جایگاه و مکان وقوع اتفاقات و آفرینش لحظه‌های  ناب داستانی، نشان از پرداخت و ساختار خوب داستان است. لذا نویسنده با رعایت نکات و عوامل مؤثر در صحنه پردازی با به کار بردن توصیف‌های دقیق و درست از اتفاقات و حوادث پیش برنده داستان، لحظه‌های زیبایی را که منجر به درک مستقیم درونمایه و پیرنگ داستان می‌شود ، عرضه می نماید. محمدرضا بایرامی با آگاهی از اصول داستان‌نویسی و عناصر داستانی به خوبی از عهده این امر برآمده است و به طور صحیح از عنصر توصیف در بیان صحنه‌ها و لحظه‌های غم و اندوه با دیدی واقع‌گرایانه، ساختار داستان را به تصویر کشیده و اثری ماندگار و دیدنی از خود به جا گذاشته است.

 

 

منابع :

1.   اسکولز، رابرت (1377). عناصر داستان، ترجمة فرزانه طاهری، چاپ اول، تهران: نشر مرکز.

2.              بایرامی، محمدرضا. (1387). پل معلق، چاپ نهم، تهران: نشر افق.

3.   حنیف، محمد. (1391). ادبیات داستانی جنگ و دفاع مقدس، چاپ اول، تهران: مرکز تحقیقات صدا و سیما.

4.   ________(1389). قابلیت‌های نمایشی شاهنامه، چاپ دوم، تهران:‌سروش و مرکز تحقیقات ، مطالعات و سنجش برنامه‌ای.

5.   حیاتی، زهرا (1387). مهرویی و مستوری (بازآفرینی منظومه خسرو و شیرین در سینما)، چاپ اول، تهران: سوره مهر.

6.              میرصادقی، جمال (1390). عناصر داستان، چاپ هفتم، تهران: سخن.

7.   یونسی، ابراهیم (1365). هنر داستان نویسی، چاپ اول، تهران: انتشارات سهروردی.

8-بصیرزاده، الهام و دیگران. (1391). «بررسی توصیف و کارکردهای برجستۀ رمان»، ادب پژوهی، ش 19، بهار، تهران، ص 77-103.

:

9- خسروی، ابوتراب. (1388). حاشیه‌ای بر مبانی داستان، چاپ اول، تهران: نشر ثالث.

10- کهنسال، مریم (1389). جلوه‌های نمایشی مثنوی، چاپ اول، تهران: انتشارات سخنوران.

11- مکّی، ابراهیم (1388). شناخت عوامل نمایش، تهران: سروش.

12- مک کی، رابرت (1392). داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی، ترجمة محمد گذرآبادی، چاپ دهم، تهران: هرمس.

13- مورگان فورستر، ادوارد (1391). جنبه‌های رمان، ترجمة ابراهیم یونسی، چاپ ششم، تهران: انتشارات نگاه.

14- میرصادقی، جمال (1366). ادبیات داستانی (قصه، داستان کوتاه، رمان)، چاپ اول، تهران: شفا.

 



*  دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

 mozhganaskari@yahoo.com

* *  استادیار  گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائم شهر

Hosein.mansoorian@yahoo.com

 

۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین منصوریان سرخگریه